زود باشد ای بهارستان حزن اجر صبرت را لبی خندان دهند
فرید
عاشقان را گر هزارن جان دهند جمله را در صحبت جانان دهند
اهل گل را دادن جان مشکل است اهل دل جان را ولی آسان دهند
ما زجان آسان و خندان بگذریم هر زمان مولای ما فرمان دهد
فرید عزیز
آهستهتر خرام در این دشت ای صبا ما بذر لاله کاشتهایم این حدود را
قادر طهماسبی (فرید)
با چند بی وجود مگر میتوان شکست آرامش خدایی شهر شهود را
تهران داغدار در این غم صبور باش ایران من بخند و بگریان حسود را
قادر طهماسبی (فرید)
پ.ن: حمله تروریستی تهران
خلعت دنیا زیاد از خویشتن درد سر است آنچه می آید زیاد از آستین، چین می شود (عطار)
جان بجانان عرض کردن عاشقانرا عار نیست مفلسانرا با کریمان کارها دشوار نیست
فیض کاشانی
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او به سمع پادشه کامگار ما نرسد